سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 RSS 

 تعداد بازدید کنندگان
33127

 بازدید امروز: 38

 بازدید دیروز: 2

  دهکده رؤیاها (عشق)

خداوند، آدم هفتاد ساله ای را که در رفتار و جلوه، چون جوان بیست ساله است، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

خانه| مدیریت| شناسنامه | ایمیل


 RSS 


 اوقات شرعی


درباره من


لوگوی من

دهکده رؤیاها (عشق)

 لینک دوستان


لوگوی دوستان





آرشیو

تابستان 1384
بهار 1384


حضور و غیاب

یــــاهـو


اشتراک

 


 سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

اینم یه متنه خیلی خوب از دوسته خوبم

حالا اسمشو نمی گم به خاطر یه سری مسائل امنیتی .

ولی امیدوارم ناراحت نشده باشه به خاطر این که اسمشو نگفتم .

خوب دیگه امیدوارم بازم بتونم وبلاگمو آپ دیتش کنم.

... چون با این وضع

.... بی خیال . نظر هم یادتون نره ها

**********************

یک روز یک رویا به من گفت که:آدم ها ارزش واژه ها را نمی دانندو چون نمی دانند بی جهت و در زمانی نامناسب از آنها استفاده می کنند.

ولی وقتی که این رویا تمام شد،فهمیدم که خودش هم نمی دانست،اگر می دانست هیچ وقت تمام نمی شد.

یک رویا همیشه از واژه های دوستی،معرفت،صمیمیت،صداقت و از سه حرف پایدار و جاودانی ع،ش،ق که از میوه های بهشتی هم شیرین تر هستند

استفاده می کند.همه ی ما این کار را می کنیم،اما یک رویا به آنها عمل می کند.

یک روز دیگرهمان رویا به من گفت که:باید خوب بود.گفت که خوب باش تا یک روز خوبی خودش در خانه ی تو را بزند.گفت من خوب بودم و جاده ی خوبی من

امیدی بود به روزی که خوبی مرا صدا کند.و الآن من به انتهای جاده رسیدم، تو هم همینطور،من خوبی ای هستم که تو منتظرش بودی.

ولی وقتی که از خواب پریدم فهمیدم که آن خوبی فقط چند روز آن هم در خواب با من بوده و آن هم خوبی نبود اگر بود رویا نبود.

یک روز دیگر آن رویا به من گفت که:نباید آینده را پیش بینی کرد،نباید،از آینده ترسید.وتمام تلاشش را کردکه آن ترس را از من دور کند،ولی درست زمانی که من

رویا شدم،او ترس شد.

یک روز دیگر به من گفت:هر چیزی که با سرعت باد بیادو شروع بشه،دلیل ندارد که با سرعت باد هم بره و تمام بشه.میتواند همیشه با همان سرعت ادامه داشته باشد.

اما آن رویا،خودش با سرعت باد آمد و با سرعت باد هم رفت.درست مثله یک شهاب.

یک روز دیگر گفت که:آدم میتواند استثنایی را هم باور کند.میتواندیک رویا را حقیقت ببیند.ولی تا من این رویا را باور کردم و آنرا حقیقی دیدم به من فهماند که اشتباه

کرده ام و هیچ استثنایی ،باور کردنی نیست.

فهمیدم که یک رویا فقط یک رویاست نه بیشتر.

فهمیدم که دوستی فقط پنج حرفه

معرفت شعاره

صمیمیت فقط یک نگاهه

و صداقت همان دروغه که ما هیچ وقت نمی توانیم بفهمیمش و عشق این واژه ی مقدس،سه حرفی ست که فقط در الفبا نزدیک به هم هستندو فقط این نزدیکی که این

واژه را می سازد.

فهمیدم که این سه حرف فقط افسانه ست،فقط یک رویاست.و من خوشحالم که این رویا فقط چند روز همراه من بوده و نه بیشتر.اگر بیشتر بود،دیگر برای من رویا

نبود،آنوقت می شد آرزو.

و من ممنونم از این رویا که فرصت دوباره خوب بودن را از من گرفت و به من آموخت که نباید هیچ کس را باور کرد و نباید به هیچ کس اعتماد کرد.

و ممنونم که به من این باور را بخشید که خوب بودن و خوب دیدن تنها یک جمله هستند نه هیچ چیز دیگر.

 



¤ نوشته شده توسط سپیده ی عشق در ساعت 12:42 عصرسه شنبه 84 تیر 14


لیست کل یادداشت های این وبلاگ


 

خانه| مدیریت| شناسنامه |ایمیل